سپهر پورشيرازيسپهر پورشيرازي، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

سپهره آسموني

تومنو امم صدا ميكني

٩٠/٤/٢٦ تو تازه ٣ ماهت شده،من خيلي دوست داشتم تو وسايلاتو هرچه زودتر با دستات بگيري و تو تا ٣ماهت شد ،اين كارو كردي. يك هفته با شيشه بهت شير ندادم ،ديگه با شيشه شير نميخوري. اخم كردنت با ابروهاي گوشتيت كاره جالبيه كه منو بابات ميخندونه. تو هر وقت عطسه ميكني بعدش ميخندي. دست و پا ميزني فوق العاده با قدرت. هر وقت منو ميخواي،ميگي اممم. تو خيلي رنگ قرمز و مشكي رو دوست داري. بعد از شير خوردن پستونك ميخوري تا بخوابي. تو خيلي بالا مي آري، روي لاله خانم و خاله زري يه عالمه،شير بالا آوردي توآهنگ هاي آرومو خيلي دوست داري،يه ستاره داري كه خيلي دوسش داري و باهاش آرومي شبها هنوز چندين دفعه شير ميخوري. با صداي بلند ميخندي و قهقهه ميزني . وقتي داري ويتامين...
31 تير 1390

صداي گريه ات را هيچكس نشنيده

٩٠/٤/٢١ سلام عزيزم امروز تو متفاوت بودي خودت براي خودت آواز ميخوندي امروز برديمت دكتر،دكتر گفت وزنت خيلي خوبه،آخه تو ماشالا خيلي خيلي شير ميخوري. ماماني دستت هنوز خوب نشده چرك ميكنه. تو خيلي پاك و آرومي. صداي گريه ي تو رو هيچ كس نشنيده. وقتي تو بغلمي فقط از زمان ميخوام كه اينقدر تند تند نگذره و بگذاره من بند بند وجودت رو حس كنم
21 تير 1390

اولين سفره تو

٩٠/٤/٥ سپهرجان،الان ما دو تا شيراز هستيم، بابا رو گذاشتيمو اومديم شيراز ،خاله گيلاسي و مامانه خاله گيلاسي خيلي با تو بازي كردن، تو با اين كه ٣ماهت قشنك رو پاهات ميايستي،و بهت ميگن قر بده و قر بده،و تو ميرقصي. واي قربونت برم تو خيلي باهوشي خيلي
5 تير 1390

سپهره من اندازه يه فنجون

٩٠/٣/٣٠ عمو بشير،به ديدنت اومد وبرات يه گلدون اورد كه مطمئنا الان كه داري اين نوشته ها رو ميخوني داريش. خاله مريم برات اون فنجون رو اورد كه رفتي توشو ازت عكس گرفتم تو كارهاي جديدي ميكني،مثلا وقتي ميخندي با حالت خجالت دستتو مياري جلوي صورتت قبلا وقتي با بدنت بازي ميكردم قلقلكت نميشد،ولي ديگه قلقلكت ميشه ساعت پاندولدار خيلي دوست داري داري يكي يكي اسباب بازي هايت را ميفهمي ...
4 تير 1390

هميشه خندونه من

٩٠/٣/٢ ديشب خيلي گريه كردي،ولي صبح خيلي خوش اخلاق بودي،بابات كلي باهات بازي ميكنه،و سعي ميكنه،با موبايلش از خنده هات عكس بگيره ولي موفق نميشد.،تو همش ميخنديدو ،قهقهه ميزدي. نافت بدجوري سياه شده،نميدونم تا كي اينجوري ميمونه.
31 خرداد 1390

دو ماهگي ات مبارك ،نوزادم

دوماهگی ات مبارک عشق کوچکم سپهره نازم چقدر زمان باعجله میگذره...تو هر روز شیرین تر واگاه تر و بزرگ تر و من هر روز خدای مهربون روشاکرتر از روز قبل برای عطای بزرگ ترین نعمت زندگیم... پسرک زیبای من ..از وقتی وجود نازنین وپربرکتت وارد زندگیم شد همه چیز عوض شد وزیبایی معنای دیگه ای پیدا کرد وتو شدی معنای تمام زیبایی هایی... زیباترین صداها بعداز تولد تو :صدای نفست نفسم..صدای گریه ی سپهرم ...صدای شیرخوردنت.صدای اغوکردنت وصدای غر زدنت...همه اینا به کنار...عاشق خنده ها ودست و پا زدن هاي پر هيجانتم. زیباترین لحظه های من لحظه ی باتو بودنه...وقتی شیرمیخوری وبادستای کوچیکت دستمویالباسمو میگیری واحساس امنیت میکنی وباچشمای نازت تو عمق چشام زل میزنی ومن قدر...
23 خرداد 1390

تو به شدت دستو پا ميزني

٩٠/٣/٢٠ تازگي آغوم واغوم ميكني تازگي وقتي خوابت مياد چشماتو ميمالي جاي واكسنه بدو تولدت هنوز خوب نشده،قرمزو كبودو چركيه،دل آدم ريش ميشه خيلي شديد دست و پا ميزني،خيلي شديد،برا همه خيلي جالبه،تو خيلي خوبي،خيلي خوبي منوهمش دلم ميخواد فيلماي بيمارستانتو ببينم،خيلي دوستشون دارم ٣روز ديگه بايد بريم به دستو پاي كوچولوت واكسن بزنيم،آخي خيلي دلم ميسوزه كه تو تب كنيو درد بكشي.
20 خرداد 1390

سلامت باشي عزيزم

٩٠/٣/١٨ سلام عزيزم امروز تو ٥٧ روزت شد،باورم نميشه كه ٥٧روزه تو با مني بودن با تو شروع پايان ناپذيره ماجراهاست. ديشب بازهم با گريه هايت نخوابيدم،مدت هاست كه ديگر نخوابيدم. نه فكر نكن بداخلاقي ميكردي نه،من بايد كم كم بهت شير ميدادم و تو سير نميشدي، آخه دكترها منو براي بالا آوردنت ترسوندن و ميگن ممكنه عفونت تنفسي بگيري
18 خرداد 1390