سپهر پورشيرازيسپهر پورشيرازي، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

سپهره آسموني

بهار بهار چه اسمه آشنايي

صدای پای تو... شکوفه ی بهارم... گوش کن..صدای پای بهار می آید... تب و تاب این روزها را دوست دارم............ برایم نوستالژی کودکی ست..........روزهایی پُر از شوق و انتظار.......... بوی نو شدن....روزهای آخر مدرسه .....................، پیک و ماهی قرمز و سَفَر... .................. خریدهای عیدانه ای که انصافا هنوز مزه ی آنها که در خاطرم مانده ، زیر دندانِ احساسم است... و این بهار ، چهارمین نوروزیست که تو با منی.......لحظه به لحظه . ثانيه به ثانيه. تخم مرغ ها را رنگ زدیم و تو لحظه ايي طاقت نياوردي همرو خوردي.......ب رات اسب گچي خريدم و تو با آبرنگ رنگش كردي......چقدر کیف کردی... چقدر از این همکاری ها حسِ خوبت ...
25 اسفند 1392

اولين باري كه تو خواب ديدي

جوجه من جوجه مهربونم تو خواب ميبيني و خوابت رو از من درخواست ميكني خوابه ميمونه آبي ديده بودي و خوابت رو از من درخواست ميكردي . بعدشم خوابه جوجه ديدي. اي خدا جون ممنونم از نعمته بزرگي كه بهم دادي.
25 بهمن 1392

رفتيم يزد

٢٣/١١/٩٢ مادر جونم امروز تو دو سال و ١١ ماهت تمام شد. و در تمامه اين ٣٥ ماه و ٩ ماهي كه با تو بودم،از خدا خواستم از هيچ كسي لذت بچه دار شدن را نگيرد. تو حافظه ايي داري كه مرا مرتب متعجب ميكند. ماماني تو عالي هستي و شااااد. ماماني ما الان يزد هستيم. همراه مامان جون راضي و عمو فريدو خاله طاهره و خانوادش تو مثله هميشه دل از من ميبري و منو عاشق تر ميكني. ديروز رفتيم امير چخماق . ديشب يه آقاي فال گيري تو رو ديد،و راجع به تو گفت تو حافظه ي زيادي داري. آقاي فال گير گفت،تو خواهر دار خواهي شد. امروز هم رفتيم،مسجد جامع و آتشكده. تو كوچكي و هنوز قوانين اين دنيا رو بلد نيستي. تو دوست داشتي بري كناره آتش و نميفهميدي،رفتن ...
23 بهمن 1392

ماماني ترا به خدا خوب شو

سپهرم اين چند روز بردمت خونه مامان جوني،مامان عينه پروانه دورت گشت. برات كبوتر خريد،باهات كلي بازي كرد. برات دعا گذاشت. برات هم قورمه سبزي هم شويد پلو هم كباب هم كتلت ّپخت ولي تو هيچ كدومو نخوردي. فكر كنم،بخاطره تخم كبوتراست. ماماني ١٥ تا حالا تخم كبوتر خوردي. ماماني ترابخدا خوب شو. مادر جوني خوب شو. مادر جوني من طاقت ندارم مادر جونم راحت و آسوده سخن بگو من سراسر گوشم برایت مادر جانم خوب شو.
11 دی 1392

تو برام گل درست کردی

الان كناره گوشه من وايسادي،و داري جيغ ميكشي، به هيچ صورته هم نميخواي تموم كني . اي خدا كمكم كن،عصباني نشم بديو خوبي تو با همه ،تا ميام از دستت ديوانه بشم،يكاري ميكني،كه از دلم در مياري. با خمير و خودكار،گل درست كرديو اوردي دادي به من گفتي،مامان بفرماييد. دلمو بدجوري بردي،جااانم
22 آذر 1392

تو در هر صورت ،برايم شيريني

٩٢/٦/٧ سپهرم تو روز به روز بزرگتر ميشي، باهوش تر قوي تر جانانه تر و شيرين تر با اينكه جيغ ميكشي و من پريشان از جيغ كشيدنه تو از اين دكتر به اون دكتر رفته ام تا تو آرام باشي،ولي،تو آرام نميشوي،و من بسياري از روش ها را رفته ام، ولي مهم نيست تو به هر حال شيرين تر از هرآنچه هستي كه تا به حال داشته ام. تو ساعت ها مورچه ها را ميشماري. تو ساعت ها با جيلي و بيلي ات بازي ميكني. تو هر روز در وانت شنا ميكني. تو هر هفته دو تا شعره انگليسي و فارسي رو حفظ ميشي تو باهوشي،تو مودبي. تو به همه سلام ميكني،و فوق العاده اجتماعي هستي. تو دو تا عروسك داري به نامه جيلي و بيلي كه خاله هما برات گرفته. تو عاشقه عروسكي. دوتا ديگه هم داري به نامه مانكي و تايگر. ...
8 مهر 1392