سپهر پورشيرازيسپهر پورشيرازي، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

سپهره آسموني

دعاي ماماني براي پسرك

اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه، زیباست (چون دلی زیبا داره)، درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)، قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی) و من خیلی دوستش دارم. خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه. خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشاا... . خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه. خداوندا، همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما، هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر (حتی اگه خودش یادش ...
14 خرداد 1390

٤٠ روزگيت ،مبارك عزيزم

٩٠/٣/١ امروز سپهر ٤٠ روزه شد. من وسپهر رفتيم حموم وفرشيده مهربون اومدو با كاسه خاله زري آب رو سرمون ريخت. ديروز برديمش دكتر تا نافشو بسوزونن،سپهر خيلي بد زخمه،هنوز نافش خوب نشده. مرتب بالا مياره،دكتر براش سونوگرافي داد. خلاصه خيلي مشغوليم. امروز نفسه سپهر رفتو من خيلي هول كردم. بابا فرشيد مثه پروانه دوره ما ميگرده،آخه اول خدا ولي بجز اون هيچ كسو نداريم. الانم تو بغلمي و داري شير ميخوري ،يهو گريه افتادي هركاري ميكنم گريه ات بند نمياد،خيلي سعي كردم آرومت كنم،ولي آروم نميشدي،فك كنم ماله نافت بود كه سوزونده بودنش وگرنه تو هميشه آروم بودي
1 خرداد 1390

براي توست،اين لحظه لحظه ثبت هاي من

تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه من است. از بودنت برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور ندارم چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب تر شد که دنیای من شدی   اين روزا تا ابد يه رنگه ديگر است براي من. همیشه بدان که تا بیکران عشق عاشقانه دوستت دارم. خدايا شكرت كه مارو به آرزومون رسوندي.الان يه فرشته كوچولو كنارمونه و خوشبختيمونو تكميل كرده.
6 ارديبهشت 1390

چشم های تو و نگراني هايش

٩٠/١/٣٠ تا يك هفته خاله گيلاسي پيش ما بود ٢ روزت نشده بود كه ما راهي بيمارستان لبافي نژاد شده بوديم. توبيمارستان كه بوديم،متخصص اطفال منو از ديده چشمات نگران كرده بودن،خيلي اضطراب كشيدم،خيلي،ولي خدا ره شكر چيزي نبود
30 فروردين 1390

خوش آمده ايي فرشته ام

٩٠/١/٢٣ اولين حرفي كه من به تو زدم. ماماني چقدر انتظار ديدنت را كشيدم   چه انتظاره شيريني بود   من و تو   من وشير دادن به يك نوزاد من و بالاي سر گرفتنت   من و برطرف كردنه تقاضاي شير خوردنت.    
23 فروردين 1390