سپهر پورشيرازيسپهر پورشيرازي، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

سپهره آسموني

خدا جونيييي

مهربان خدای خوب من بخاطر آرامشی که به من ارزانی داشتی از تو ممنونم. بخاطر رفع همه دغدغه ها و امنیتم از تو ممنونم. ب خاطر جسم سالم و نشاط و شادابی ام از تو ممنونم . بخاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم. بخاطر آگاهی و دانایی ام از تو ممنونم. ب خاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم. نازنین خدای خوب من بخاطر امیدواری به لطف بی پایانت از تو ممنونم. بخاطر رزق و روزی حلال و فراوانم از تو ممنونم. بخاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم. بخاطر خانواده خوبم از تو ممنونم. بخاطر توفیق بندگی ام از تو ممنونم. بخاطر زندگی جدیدم از تو ممنونم. بخاطر میل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم. بخاطر وجود شکرگذار و سپاسگزارم از تو ممنونم. ...
6 فروردين 1393

حمايتت ميكنم،تا زنده ام حمايتت ميكنم

تعريفي دارم ميخوام براتون بتعريفم، سپهر رو ديروز بردم پارك،مثله اكثره روزهاي هفته. يه دختر بچه يه گوشه گيرش اورده بود و دعواش كرده بود. از دور نگاهش ميكردم،كه يك دفعه ديده،به حالت خيلي مظلومانه ايي داره گريه ميكنه. دويدم طرفش،بهم گفت،مامان منو دعوا كرد. رفتم باهاش دخترو پيدا كردم،گفتم چرا پسره منو دعوا كردي،مگه كاري كرده بود،گفت نه ،ببخشيد. خلاصه سپهر خيلي براش جالب و به يادموندني شد اين دفاع من. هم براي مادرجونش ،هم براي فرشيد گفت: مامان ،مواظبه منه. خيلي براش مهم بود اين ماجراي كوچيك . با تمامه سعيش برا همه تعريف ميكرد و ميگفت مامان مواظبه منه. برا من خيلي جالب بود،كه حمايته من براش اينقدر مهم بوده
8 مهر 1392

حال و روزه اين روزهاي ماماني

پسركم اين روزا ماماني مرتب دلتنگ ميشه و ميزنه تو فاز افسردگي آخه مامان جون و بابا جون دارن از تهران ميرن،خياي برام سخته،خيلي. اصلا ،اصلا آمادگيشو نداشتم،دلم براي هر دوشون تنگ ميشه. از طرفي خيلي خيلي بي تابيه دايي صابرتو ميكنم،خيلي دلتنگشم. چقدر زود تموم ميشه ،چقدر زود با بهترين ها بودنم تموم شد.
14 تير 1392

و من مادر شدم

/١٠ مادر و پدرم تصميم گرفتند صاحب فرزندي شوند: سپهره ماماني تو به خاطره خواسته خداوعلاقه شديد من به نيني و مامان بودن من به دنيا اومدي.  وقتي فهميدم باردارم كه هنوز تو  بودنت توي اين دنيا ١٤روز نميگذشت. وقتي فهميدم اومدي ديگه تمام فكرم شده بود از چه كتابي و از كجا بايد براي بودنه تو اطلاعات جمع كنم،   لحظه به لحظه در حاله سرچ تو اينترنت بودم كه ببينم تو در هر لحظه چه شكلي هستي و چه چيزايي داري، مامانكم من براي تو خيلي كتاب خوندم مامانكم ،يعني روزي ميرسه كه من تو رو بغل كنم خدايا صد هزار مرتبه شكر
5 مرداد 1389
1