ناااارنجييييي
👦👦👦👦👦👦
25/12/93
خدا جونننني...
چه روزي بود مادركم امروز....
نزديكه عيده...
همه جا حال و هواي عيد داره...،
و من بيشتر از اينكه خونه تكوني كنم،....تو رو واجب تر ميبينم...
كتاب خونديم ...كتابه يك موجوده عجيب...فرانكلين نامرتب...
و با تو تئاتره همشون رو اجرا كرديم و تو خودت يه عالمه توش خلاقيت نشون دادي..
رفتيم ماسه بازي كرديم...
راستي برايت نگفته ام،مادر جان...به هر سختي بود برايت يك بازيه به ياد ماندنيدر بالكن به راه انداختم،ماسه بازي...
و چه ساعت هاي خوشي رو با تو گذروندم باهاشون...
و با همديگه يه حمامه دلچسب رفتيم.
مهربان عاقلم...تو براي اولين بار دله كوچكت راضي شد،خودت سرت را شامپو بزني و نتوسي از اين آقاي شامپو😚
و با هم بازي كرديمو ناهار از بيرون سفارش داديمو ...
تا كه رفتيم كه شيريني بخريم و تو سفارش ميدادي هر آن چيز كه نارنجييي بود.
عزيزم تو پر از هيجان هستي ،ميدانم از انتخابت پيداست،شوره زندگي در تو كاملا پيداست.
و حالا خوابيدي،و بهتر است بگم بيهوش شدي...
خدايا شكرت
خدايا ممنونم از اين همه سلامتي🙏🙏🙏🙏
راستي تو رئيسه ماهي هاي نارنجي هستي.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی