چشم های تو و نگراني هايش
٩٠/١/٣٠ تا يك هفته خاله گيلاسي پيش ما بود ٢ روزت نشده بود كه ما راهي بيمارستان لبافي نژاد شده بوديم. توبيمارستان كه بوديم،متخصص اطفال منو از ديده چشمات نگران كرده بودن،خيلي اضطراب كشيدم،خيلي،ولي خدا ره شكر چيزي نبود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی