سپهر پورشيرازيسپهر پورشيرازي، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

سپهره آسموني

پسركم ،تو جونمي

مامانكم ماماني،عزيزم،جونم. چقدر كودكي ات را دوست دارم. چقدر با تو بودن برايم لذت بخش است. مادر كوچكه من چقدر سخت است روز به روز فاصله گرفتنه تو با يك نوزاد. و من هنوز از توزادي تو سير نشدم. از اينكه در آغوشه خودم به خواب ميروي خوشحالم. از اينكه هنوز ميتوانم در آغوشم جايت دهم خوشحالم. از اينكه ميدانم كه اين روز ها گذاراست. و خيلي زود ميگذرد ،خوشحالم. چون سعي ميكنم ببشتر لمست كنم. سپهرم آرام باش.خوب باش. دنيا جاي خوبيست. پسرم وقتي به من مي گويي جونمي،آرامشي ميگيرم كه قابل تصور نيست. وقتي ديگران را بغل ميكني،ودوستداري خوشحال ميشوم و ميفهمم دوست داشتن را درك كردي. خدايا كمكم كن ،هر روز مادره بهتري باشم. ...
6 فروردين 1393

چهارمين بهار

صدای پای تو... شکوفه ی بهارم... گ وش کن..صدای پای بهار می آید... تب و تاب این روزها را دوست دارم............برایم نوستالژی کودکی ست..........روزهایی پُر از شوق و انتظار..........بوی نو شدن.... روزهای آخر مدرسه .....................، پیک و ماهی قرمز و سَفَر... .................. خریدهای عیدانه ای که انصافا هنوز مزه ی آنها که در خاطرم مانده ، زیر دندانِ احساسم است... و این بهار ، چهارمین نوروزیست که تو با منی.......لحظه به لحظه . ثانيه به ثانيه. تخم مرغ ها را رنگ زدیم و تو لحظه ايي طاقت نياوردي همرو خوري.......برات اسب گچي خريدم و تو با آبرنگ رنگش كردي......چقدر کیف کردی... چقدر از این همکاری ها حسِ خوبت را حس می کرد...
5 فروردين 1393

بهار بهار چه اسمه آشنايي

صدای پای تو... شکوفه ی بهارم... گوش کن..صدای پای بهار می آید... تب و تاب این روزها را دوست دارم............ برایم نوستالژی کودکی ست..........روزهایی پُر از شوق و انتظار.......... بوی نو شدن....روزهای آخر مدرسه .....................، پیک و ماهی قرمز و سَفَر... .................. خریدهای عیدانه ای که انصافا هنوز مزه ی آنها که در خاطرم مانده ، زیر دندانِ احساسم است... و این بهار ، چهارمین نوروزیست که تو با منی.......لحظه به لحظه . ثانيه به ثانيه. تخم مرغ ها را رنگ زدیم و تو لحظه ايي طاقت نياوردي همرو خوردي.......ب رات اسب گچي خريدم و تو با آبرنگ رنگش كردي......چقدر کیف کردی... چقدر از این همکاری ها حسِ خوبت ...
25 اسفند 1392

اولين باري كه تو خواب ديدي

جوجه من جوجه مهربونم تو خواب ميبيني و خوابت رو از من درخواست ميكني خوابه ميمونه آبي ديده بودي و خوابت رو از من درخواست ميكردي . بعدشم خوابه جوجه ديدي. اي خدا جون ممنونم از نعمته بزرگي كه بهم دادي.
25 بهمن 1392

رفتيم يزد

٢٣/١١/٩٢ مادر جونم امروز تو دو سال و ١١ ماهت تمام شد. و در تمامه اين ٣٥ ماه و ٩ ماهي كه با تو بودم،از خدا خواستم از هيچ كسي لذت بچه دار شدن را نگيرد. تو حافظه ايي داري كه مرا مرتب متعجب ميكند. ماماني تو عالي هستي و شااااد. ماماني ما الان يزد هستيم. همراه مامان جون راضي و عمو فريدو خاله طاهره و خانوادش تو مثله هميشه دل از من ميبري و منو عاشق تر ميكني. ديروز رفتيم امير چخماق . ديشب يه آقاي فال گيري تو رو ديد،و راجع به تو گفت تو حافظه ي زيادي داري. آقاي فال گير گفت،تو خواهر دار خواهي شد. امروز هم رفتيم،مسجد جامع و آتشكده. تو كوچكي و هنوز قوانين اين دنيا رو بلد نيستي. تو دوست داشتي بري كناره آتش و نميفهميدي،رفتن ...
23 بهمن 1392

مرد خواهي شد

سپهرم👦👦👦👦👦   خدا جوني...     روزهاي سختي رو كنارت ميگذرونم پسرم. تو سر تاسر،عصبي هستي. و تلاش هاي من به ثمر خواهد رسيد . من ميخوام كه تو خوب باشي،آخه مادرم.... يه مادر دوست داره بچش خوبه خوب باشه....   عالي از هرجهت. و من ميدونم يه روزي مياد كه،تو عالي ميشي،اينقدر عالي و باور نكردني،كه خودم هم انگشت به دهن ميمونم.   خدايا به تو ميسپارمش ...
26 دی 1392

کلاس مادر و کودک 2 تا 3 ساله تو

جلسه5 طبق معموله هر جلسه،شعر ها تكراري بود ولي كاره هر جلسه جديد اندازه ي يك مشت بهمون گل دادن،گفتن باهاش بازي كنيم. بعد،گفتن با گل يه دايره روي ميز درست كنيم. دايره درست كرديم بعد بهمون،يه قالب دادن،كه گرد بود ،يه دايره كامل از گل در آورديم. بعد بهمون يه تنگ ماهي كاغذي دادن گفتن گل رو بزاريم روش بزاريم . بعد رنگ آبي بهمون دادن گفتن همه گل رو آبي كنيم. بعد يه قالب ماهي دادن ،اندازه ماهي از گل آبيمون،ماهي در آورديم. و در آخر يه تنگ داشتيم با يه ماهي. گذاشتيم كار دستيمون رو پيش خاله سپيده تا خشك بشه. تو تمامه دستت رو آبي رنگ كردي،تمامه دستت رو با قلمو آبي رنگ كردي. اين بود،اين كلاسه تو. جلسه ٤ك لاسه مادرو كودك منو سپه...
14 دی 1392

ماماني ترا به خدا خوب شو

سپهرم اين چند روز بردمت خونه مامان جوني،مامان عينه پروانه دورت گشت. برات كبوتر خريد،باهات كلي بازي كرد. برات دعا گذاشت. برات هم قورمه سبزي هم شويد پلو هم كباب هم كتلت ّپخت ولي تو هيچ كدومو نخوردي. فكر كنم،بخاطره تخم كبوتراست. ماماني ١٥ تا حالا تخم كبوتر خوردي. ماماني ترابخدا خوب شو. مادر جوني خوب شو. مادر جوني من طاقت ندارم مادر جونم راحت و آسوده سخن بگو من سراسر گوشم برایت مادر جانم خوب شو.
11 دی 1392

تو برام گل درست کردی

الان كناره گوشه من وايسادي،و داري جيغ ميكشي، به هيچ صورته هم نميخواي تموم كني . اي خدا كمكم كن،عصباني نشم بديو خوبي تو با همه ،تا ميام از دستت ديوانه بشم،يكاري ميكني،كه از دلم در مياري. با خمير و خودكار،گل درست كرديو اوردي دادي به من گفتي،مامان بفرماييد. دلمو بدجوري بردي،جااانم
22 آذر 1392